واماندن
فرهنگ فارسی عمید
۱. بازماندن؛ عقب ماندن.
۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.
۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.
۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.
۵. متوقف شدن؛ ایستادن.
۲. [عامیانه، مجاز] خسته شدن.
۳. ناتوان و درمانده شدن از انجام کاری.
۴. [مجاز] حیران و سرگردان شدن.
۵. متوقف شدن؛ ایستادن.