ترجمه مقاله

پامس

فرهنگ فارسی عمید

۱. پابند؛ گرفتار.
۲. بیچاره؛ درمانده: ◻︎ خدایگانا پامس به شهر بیگانه / فزون از این نتوانم نشست دستوری (دقیقی: لغت فرس: پامس).
ترجمه مقاله