ترجمه مقاله

پندار

فرهنگ فارسی عمید

۱. گمان؛ خیال؛ تصور: ◻︎ مشو غرّه بر حُسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش (سعدی: ۱۷۵).
٢. اندیشه.
۳. (بن مضارعِ پنداشتن و پنداریدن) [قدیمی، مجاز] = پنداشتن
٤. پندارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دورپندار، نیکوپندار.
٥. (اسم مصدر) [قدیمی، مجاز] عُجب؛ غرور؛ تکبر؛ خودبینی: ◻︎ نبیند مدعی جز خویشتن را / که دارد پردۀ پندار در پیش (سعدی: ۸۹).
ترجمه مقاله