پنهان
فرهنگ فارسی عمید
ناپیدا؛ پوشیده؛ نهفته؛ مخفی: ◻︎ گناه کردن پنهان بِه از عبادت فاش / اگر خدایپرستی هواپرست مباش (سعدی۲: ۴۶۳).
〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن
〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن
〈 پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو: ۷۵).
〈 پنهان کردن: (مصدر متعدی) نهان کردن؛ نهفتن.
〈پنهان گردیدن: (مصدر لازم) = 〈 پنهان شدن
〈پنهان گشتن: (مصدر لازم) = 〈 پنهان شدن
〈 پنهان ماندن: (مصدر لازم) نهفته ماندن؛ پوشیده ماندن.
〈 پنهان داشتن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن
〈 پنهان ساختن: (مصدر متعدی) = 〈 پنهان کردن
〈 پنهان شدن: (مصدر لازم) نهان گشتن؛ نهفته شدن؛ مخفی شدن: ◻︎ مور و ماهی را بر خاک و به دریا در / نیست پنهان شدن از وی به شب تاری (ناصرخسرو: ۷۵).
〈 پنهان کردن: (مصدر متعدی) نهان کردن؛ نهفتن.
〈پنهان گردیدن: (مصدر لازم) = 〈 پنهان شدن
〈پنهان گشتن: (مصدر لازم) = 〈 پنهان شدن
〈 پنهان ماندن: (مصدر لازم) نهفته ماندن؛ پوشیده ماندن.