پیراستن
فرهنگ فارسی عمید
۱. برش دادن.
۲. تراش دادن.
۳. بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوشنما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخههای زائد درخت، یا زدن موی سر: ◻︎ روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند (منوچهری: ۱۶۱)، ◻︎ سرو شادابی و گمان بردی / که تو را تیغ غم نپیراید (خاقانی: ۸۶۳).
۴. دباغت کردن پوست حیوانات.
۲. تراش دادن.
۳. بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوشنما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخههای زائد درخت، یا زدن موی سر: ◻︎ روی گل سرخ بیاراستند / زلفک شمشاد بپیراستند (منوچهری: ۱۶۱)، ◻︎ سرو شادابی و گمان بردی / که تو را تیغ غم نپیراید (خاقانی: ۸۶۳).
۴. دباغت کردن پوست حیوانات.