پیه
فرهنگ فارسی عمید
بافت چرب و سفیدرنگی که در بدن انسان و بعضی حیوانات تولید میشود.
〈 پیه آوردن: (مصدر لازم)
۱. انباشته شدن چربی در عضوی از بدن.
۲. [مجاز] چاق شدن.
〈 پیه چیزی را به تن (بدن) خود مالیدن: [عامیانه، مجاز] زحمت و سختی آن را پذیرفتن.
〈 پیه قاوندی: [قدیمی] روغنی سفیدرنگ و سفت، مانند پیه که از دانهای گرفته میشود؛ شحم قاوندی.
〈 پیه گرفتن: (مصدر لازم) = 〈 پیه آوردن
〈 پیه آوردن: (مصدر لازم)
۱. انباشته شدن چربی در عضوی از بدن.
۲. [مجاز] چاق شدن.
〈 پیه چیزی را به تن (بدن) خود مالیدن: [عامیانه، مجاز] زحمت و سختی آن را پذیرفتن.
〈 پیه قاوندی: [قدیمی] روغنی سفیدرنگ و سفت، مانند پیه که از دانهای گرفته میشود؛ شحم قاوندی.
〈 پیه گرفتن: (مصدر لازم) = 〈 پیه آوردن