ترجمه مقاله

چنگ

فرهنگ فارسی عمید

۱. پنجۀ انسان؛ پنج انگشت دست انسان.
۲. پنجه و چنگال درندگان و پرندگان.
۳. [قدیمی] دست.
۴. [قدیمی] قلاب؛ چنگک.
⟨ چنگ ‌زدن: (مصدر متعدی، مصدر لازم)
۱. به چیزی چنگ انداختن؛ دست انداختن به چیزی.
۲. [قدیمی، مجاز] متوسل شدن.
⟨ چنگِ مریم: (زیست‌شناسی) [قدیمی] = گل۱ ⟨ گل نگون‌سار: ◻︎ برست از چنگ مریم شاه عالم / چنانک آبستنان از «چنگ مریم» (نظامی۲: ۲۳۶).
ترجمه مقاله