ترجمه مقاله

چونان

فرهنگ فارسی عمید

۱. مثلِ؛ مانندِ.
۲. (صفت) [قدیمی] آن‌چنان؛ آن‌سان.
۳. (حرف، قید) [قدیمی] چنان‌که؛ همان‌سان‌که: ◻︎ بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من / به کارت آیم چونان به مهرگان آتش (رشیدوطواط: لغت‌نامه: چونان).
ترجمه مقاله