ترجمه مقاله

کشته

فرهنگ فارسی عمید

۱. کاشته؛ تخمی‌ که زیر خاک کرده شده: ◻︎ دهقان سال‌خورده چه خوش گفت با پسر / کای نور چشم من به جز از کشته ندروی (حافظ: ۹۷۰).
۲. [قدیمی] خشک‌شده؛ برگه: توت کشته.
ترجمه مقاله