ترجمه مقاله

کف

فرهنگ فارسی عمید

۱. (زیست‌شناسی) سطح بیرونی دست یا پا.
۲. [جمع: کُفوف] دست.
۳. [جمع: کُفوف] سطح چیزی: کف اتاق.
۴. [قدیمی] کفۀ ترازو.
= کف رفتن: (مصدر متعدی) [مجاز] ربودن و دزدیدن؛ به‌تردستی چیزی از دست کسی یا از جایی ربودن.
= کف زدن: (مصدر لازم) دست زدن؛ دستک زدن؛ دست بر دست زدن؛ دو کف دست را به هم زدن.
ترجمه مقاله