کن
فرهنگ فارسی عمید
۱. = کندن
۲. کَنَنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خارکن، چاهکن، کوهکن.
۳. محل درآوردن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کفشکن، رختکن.
۴. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ریشهکن.
۲. کَنَنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خارکن، چاهکن، کوهکن.
۳. محل درآوردن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کفشکن، رختکن.
۴. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ریشهکن.