ترجمه مقاله

کوک

فرهنگ فارسی عمید

بخیۀ درشت که با دست در روی پارچه و جامه می‌زنند تا بعد جای آن را با چرخ خیاطی بدوزند.
⟨ کوک زدن: (مصدر متعدی) بخیه زدن؛ به هم دوختن پارچه با نخ و سوزن.
⟨ کوک شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] خشمناک شدن.
⟨ کوک کردن: (مصدر متعدی)
۱. (موسیقی) مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی.
۲. پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد.
ترجمه مقاله