گردش
فرهنگ فارسی عمید
۱. چرخ زدن چیزی به دور خود.
۲. راه رفتن به قصد تفرج.
۳. جریان.
۴. جابهجایی.
〈 گردش دادن: (مصدر متعدی) گرداندن کسی یا چیزی در جایی.
〈 گردش کردن: (مصدر لازم)
۱. دور زدن.
۲.تفریح کردن؛ گشتن.
۲. راه رفتن به قصد تفرج.
۳. جریان.
۴. جابهجایی.
〈 گردش دادن: (مصدر متعدی) گرداندن کسی یا چیزی در جایی.
〈 گردش کردن: (مصدر لازم)
۱. دور زدن.
۲.تفریح کردن؛ گشتن.