ترجمه مقاله

گزند

فرهنگ فارسی عمید

۱. آسیب؛ آزار.
۲. آفت.
۳. رنج.
۴. چشم‌زخم.
⟨ گزند خوردن: (مصدر لازم) آسیب دیدن.
⟨ گزند دیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] آسیب دیدن؛ صدمه‌ دیدن.
⟨ گزند رساندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] آسیب ‌رساندن؛ صدمه ‌زدن.
⟨ گزند رسانیدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] = گزند رساندن
ترجمه مقاله