ترجمه مقاله

اوژن

فرهنگ فارسی عمید

۱. = اوژندن
۲. اوژنده؛ اوژننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): شیراوژن، ◻︎ تو در پنجهٴ شیر مرداوژنی / چه سودت کند پنجهٴ آهنی (سعدی۱: ۱۰۷).
ترجمه مقاله