ترجمه مقاله

پابرجا

فرهنگ فارسی عمید

استوار؛ پایدار؛ ثابت: ◻︎ دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی می‌کرد / واندر آن دایره سرگشتهٴ پابرجا بود (حافظ: ۴۱۴).
⟨ پابرجا بودن: (مصدر لازم) پایدار و استوار بودن.
⟨ پابرجا کردن: (مصدر متعدی) استوار ساختن؛ پایدار کردن.
ترجمه مقاله