ترجمه مقاله

چربش

فرهنگ فارسی عمید

۱. [عامیانه، مجاز] افزونی؛ فزونی؛ بیشتری: ◻︎ ترازوی چربش‌فروشان به ‌رنگ / بُوَد چرب و چربش ندارد به سنگ (نظامی۶: ۱۱۶۰).
۲. (اسم) [عامیانه، مجاز] رجحان؛ برتری.
۳. (اسم) [قدیمی] روغن.
۴. (اسم) [قدیمی] دنبه؛ پیه؛ چربی؛ چربو: ◻︎ به داغ سرکه و چربش، به تلخی رفتم از دنیا / ولیکن شعر شیرینم، بمانَد تا جهان باشد (بسحاق اطعمه: ۱۳۹).
ترجمه مقاله