جرح بليغدیکشنری عربی به فارسیزخم , بريدگي , جاي زخم در صورت , الت تناسلي زن , مقاربت جنسي , توخالي , لا ف , بد منظر , زشت , زيرک , خوش لباس , زخم زدن , بريدن , شکافدارکردن , پرحرفي کردن