ترجمه مقاله

آغاریدن

لغت‌نامه دهخدا

آغاریدن . [ دَ ] (مص ) خیساندن . تر نهادن . نم کردن . فژغردن . فرغاردن . آغشتن . فروشدن آب و نم در چیزی . خیسیدن . نم کشیدن . نرم شدن . فروبردن آب و نم در جسمی ، از زمین و جز آن :
بهنگام نان شیر گرم آوری
بدان شیر این چرم نرم آوری
بشیر اندر آغاری این چرم خر
چنان چون که گردد بگیتی سمر...
کنیزک همی خواستی شیر گرم
نهانی ز هرکس به آواز نرم ...
دو هفته سپهر اندرین گشته شد
بفرجام چرم خر آغشته شد.

فردوسی .


آب انگور فراز آور یا خون زبیب
که زبیب ای عجبی هست بانگور قریب
شود انگور زبیب آنگه کش خشک کنی
چون بیاغاری انگور شود خشک زبیب .

منوچهری .


نه آغارش پذیرد زآب آهن .

(ویس و رامین ).


بر شوره مریز آب خوش ایرا
نایدْت بکار چون بیاغارد.

ناصرخسرو.


بیاغارد بخون پهلوی ماهی
بینبارد بگرد افلاک گردان .

ناصرخسرو.


چگونه بی سر و دندان و حلق و معده ای دانه
همی خاکی خورد هموار و آب او را بیاغارد.

ناصرخسرو.


پولاد نرم کی شود و شیرین
گرچه در انگبینْش بیاغاری ؟

ناصرخسرو.


ز آغاریدن آن دشت با خون
شده یکسر درختانش طبرخون
بسکه گردون را خوش آمد شربت گفتار من
در گلاب دیده هر دم چون شکر آغاردم .

ابن یمین .


بمنزلی که فرود آیم از فراق رخت
ز خون دیده زمین سربسر بیاغارم .

نزاری قهستانی .


|| تراویدن . ترابیدن . زهیدن :
خردمندی که نعمت خورد شکر آنْش باید کرد
ازیرا کز سبوی سرکه جز سرکه نیاغارد.

ناصرخسرو.


|| آمیختن :
ز باد سرد کجا آب منعقد گردد
بلطف طبعش اگر آب را بیاغاری ؟

کمال اسماعیل .


|| سرشتن . || آغاردن . تحریک کردن . تحریض کردن . اغراء. آغالیدن . تفتین . وژولیدن . فژولیدن . فتنه کردن . برغلانیدن . افژولیدن . اوژولیدن . در بعض فرهنگها برای معنی اغراء و آغالیدن بیت ذیل را شاهد آورده اند و ظاهراً درست نیست و آغازیدن خواندن کلمه در آن انسب است :
با چنین کم دشمنان خواجه نیاغارد بجنگ
اژدها را حرب ننگ آید که با حربا کند.

منوچهری .


ترجمه مقاله