آلاء
لغتنامه دهخدا
آلاء. (ع اِ) ج ِ اِلْی و اَلْی . نعمتها. نیکیها. نیکوئیها. (ربنجنی ) :
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد.
پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود.
صفت و نعت او بنزد خرد
همه آلاء کبریا باشد.
مسعودسعد.
پس پرده بیند عملهای بد
همه پرده پوشد به آلای خود.
سعدی .