ترجمه مقاله

ابوسلیک

لغت‌نامه دهخدا

ابوسلیک . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ )گرگانی . نام شاعری مادح ملوک صفّاری . از اشعار او تنها پاره ای در لغت نامه ها بر جای است و از آن جمله :
خون خود را گر بریزی بر زمین
به که آب روی ریزی بر کنار
بت پرستیدن به از مردم پرست
پند گیر و کار بند و گوش دار.

###


به مژه دل ز من بدزدیدی
ای به لب قاضی و به مژگان دزد
مزد خواهی که دل ز من بردی
ای شگفتا که دید دزد بمزد.

###


از فرط عطای او زند آز
پیوسته ز امتلا زراغن .

###


خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ و ولوله .

###


در جنب عُلُوّ همتت چرخ
ماننده ٔ وشم پیش چرخ است .

###


در این زمانه بتی نیست از تو نیکوتر
نه بر تو بر شمنی از رهیت خستوتر.

###


ای میر بوحمد که همه محمدت همی
از کنیت تو خیزد و از خاندان تو .
و منوچهری در بیت ذیل ذکر بوسلیک آورده است :
بوالعلا و بوالعباس و بوسلیک و بوالمثل
آنکه آمد از لوالج وآنکه آمد از هری .
و شاید یکی از دو گرگانی در این شعر منوچهری نیز همین ابوسلیک باشد:
آن دو گرگانی و دو رازی و دو ولوالجی
سه سرخسی و سه کاندر سغد بودی معتکن .
رجوع به ج 2 لباب الالباب چ برون ص 2 شود.
ترجمه مقاله