ترجمه مقاله

اذی

لغت‌نامه دهخدا

اذی . [ اَ ذا ] (ع مص ، اِمص ) رنجش . ستوهی . (دستوراللغة). آزار. رنج . (مهذب الاسماء). چیزیکه آزار دهد. (آنندراج ). مکروه . (مهذب الاسماء). آزرده شدن . رنجه شدن . (آنندراج ). رنجور شدن . (زوزنی ):
چون ملک تسبیح حق را کن غذا
تا رهی همچون ملایک از اَذی .

مولوی .


|| رنجه داشتن . ایذا دادن . (غیاث اللغات ). رنجانیدن . (غیاث اللغات ). رنجه کردن . (آنندراج ): قدمی بهر خدا ننهند و درمی بی مَن ّ واذی ندهند، مالی بمشقت فراهم آرند و بخست نگه دارند. (گلستان ). || (اِ) پلیدی . || خس و خاشاک و سنگ راه و جز آن . || موی و پلیدی سر کودک که بروز هفتم بسترند.
ترجمه مقاله