ترجمه مقاله

اسبزار

لغت‌نامه دهخدا

اسبزار. [اَ ] (اِخ ) اسفزار. ناحیتی [ بخراسان ] او را چهار شهر است چون ، کواژان ، ارسکن ، کوژد، جراشان ، و این هرچهار اندر مقدار شش فرسنگ است . جائی بانعمت است و مردمان او خوارج اند و جنگی و در این ناحیت کوه بسیار است و استوار. (حدود العالم ). رجوع به اسفزار شود.
ترجمه مقاله