ترجمه مقاله

استنفاض

لغت‌نامه دهخدا

استنفاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نگریستن هرچه باشد در جائی . نگریستن تا بشناسد. دیدن جمیع آنچه در مکان باشد. || پاک کردن نره از بقیه ٔبول . || بسنگ استنجا کردن . || برآوردن چیزی . || بتجسس دشمن فرستادن جماعتی را. (منتهی الارب ). جمعی را بجستن دشمن فرستادن .
ترجمه مقاله