ترجمه مقاله

امیدوار کردن

لغت‌نامه دهخدا

امیدوار کردن . [ اُمیدْ/اُم ْ میدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) امید دادن . امیدوار گردانیدن : بباید خواندن و بدین شغل امیدوار کردن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342).
هدهد کنون که خلعت بلقیس عهد یافت
بختش بخلعت ملک امّیدوار کرد.

خاقانی .


در مدارای مرد کار کند
هرچه او را امیدوار کند.

نظامی .


بخشندگی ّ و سابقه ٔ لطف و رحمتش
ما را بحسن عاقبت امّیدوار کرد.

سعدی .


|| اطماع . تطمیع. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله