ترجمه مقاله

انحلال

لغت‌نامه دهخدا

انحلال . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) گشاده گردیدن گره . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ).حل شدن . بازشدن . گشوده شدن (گره و مانند آن ). (فرهنگ فارسی معین ). یقال : انحلت العقدة. (ناظم الاطباء). انتقاض . (از اقرب الموارد). || ناچیز شدن و نابود شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). برچیده شدن . تعطیل شدن . متلاشی شدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) حل شدگی . بازشدگی . (ناظم الاطباء) : باز دیگر باره آن عقده به انحلال رسد و آن مراد بحصول پیوندد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 53). معاقد آن مخالصت به انحلال رسید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 238).
با وجود زال ناید انحلال
در شبیکه و در برت آن ذودلال .

مولوی .


|| ضعف . فتور. استرخا. (فرهنگ فارسی معین ). || برچیدگی . (از اصطلاحات فرهنگستان ). تعطیل . (از فرهنگ فارسی معین ). || تباهی . (آنندراج ). || در اصطلاح شیمی و داروسازی عبارت از اینست که جسمی را با مایعی مجاور کنند و ملکولهای آن بین ملکولهای مایع پخش شود، در این صورت گویند جسم مذکور در مایع حل شده است . این عمل را انحلال و مایع را حلال مینامند. در این عمل جسم حل شده خاصیت خود را از دست نمیدهد و اگر حاصل را تبخیر کنند تا حلال از بین برود جسم نخستین دوباره بدست می آید. (از کارآموزی داروسازی جنیدی ص 25). و در مورد روشهای گوناگون انحلال رجوع به همین کتاب شود. || در اصطلاح منطق مرادف تحلیل است . (از کشاف اصطلاحات الفنون چ جودت ص 386). || در نزد پزشکان قدیم تفرق اتصالی است که بین اعضاء مشابه ایجاد میشود. و چنانکه از قانون ابن سینا استنباطمیشود انحلال مرادف تفرق اتصال است خواه در اعضاء متشابه و خواه در اعضاء آلیه . (از کشاف اصطلاحات الفنون چ جودت ص 386). || فلاسفه میگویند انحلال هر موجودی بواسطه ٔ بطلان صورت آن محقق میشود و انحلال هر امر مرکبی بوسیله ٔ بطلان صورت ترکیبی آن حاصل میشودنه بواسطه ٔ فناء اجزاء آن ، زیرا اجزاء در هر حال ازبین نمیروند بلکه صورتی را رها میکنند و متلبس بصورت دیگر می شوند. (از فرهنگ علوم عقلی سجادی ).
ترجمه مقاله