ترجمه مقاله

بادافره

لغت‌نامه دهخدا

بادافره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف بادافراه . مکافات بدی . (فرهنگ نظام ): بمعنی بادافراه است که مکافات بدی باشد. (برهان ). مکافات بدیست . (آنندراج ). عقوبت و مکافات و انتقام و سیاست . (ناظم الاطباء: بادافراه ) :
ببادافره این گناهم مگیر
تو ای آفریننده ٔ ماه و تیر.

فردوسی .


ببادافره بی گناهان مکوش
بگفتار بدگوی مسپار گوش .

فردوسی .


کنون روز بادافره ایزدیست
مکافات بد را ز یزدان بدیست .

فردوسی .


که از یک گناه ار برفتم ز راه
فتادم ببادافره صد گناه .

اسدی (از آنندراج ).


گرت جان گرامی است پس داد کن
ز یزدان و بادافرهش یاد کن .

اسدی .


برش نیز یک هفته نگذاشت کس
ببادافرهش بد همین کعبه بس .

اسدی .


ترا زین پیش بسیار آزمودم
چه پاداش و چه بادافره نمودم
نه از پاداش من رامش پذیری
نه از بادافرهم پرهیز گیری .

(ویس و رامین ).


و عدل شاه بادافره کردار نامحمود او در تأخیر می افکند. (سندبادنامه ص 248). رجوع به بادآفراه ، بادافراه ، بادافرا، بادفره ،پادآفراه ، پادافراه ، پادافره ، بادان ، بادافراش ، باداشن ، پاداشن ، باداش ، پاداش شود. || فرفرک اطفال باشد. (برهان ). بادبره و بادفره . (شرفنامه ٔ منیری ). بازیچه ٔ اطفال . فرفره . رجوع به بادآفراه ، بادافراه ، بادفره ، بادفر، فرفره ، بادبیزن ، بادبر، بادبره ، پهنه ، فرموک ، گردنای شود.
ترجمه مقاله