ترجمه مقاله

بادر

لغت‌نامه دهخدا

بادر. [ دِ ] (ع ص ، اِ) ماه تمام . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتابنده . (غیاث ).مسرع و سبقت گیرنده . (قطر المحیط). ج ، بوادر. (قطر المحیط). || میوه ٔ رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راست گوی بود. (نسخه ٔ خطی فرهنگ اوبهی ).
ترجمه مقاله