ترجمه مقاله

بادپیچ

لغت‌نامه دهخدا

بادپیچ . (اِ مرکب ) ریسمانی باشد که در ایام عید و جشن از جائی آویزند و زنان و کودکان بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و بارپیچ هم آمده است . (برهان ) (ناظم الاطباء). بازپیچ و وازپیچ . (اداةالفضلا). کاز. کواچو (کرمان ). چنجونی یا چنچولی (اصفهان ). بادپیچ . (صراح ). ریسمانی است که در عروسیها از جای آویزند و زنان و کودکان در آن نشسته حرکت کنند و در هوا آیند و روند و بعضی آنرا اورک گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسمانی باشد که کودکان هر دو سر وی بر درخت بندند و یکی در میان نشسته و می جنباند،تا باد گیرد. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). ریسمانی باشد که روز نوروز از بام درآویزند تا بر آن نشینند و در هوا آیند و روند و در کرمان آنرا گواچو گویند و در اصفهان چنجیل خوانند. (معیار جمالی ). ریسمانی که در ایام نوروز از بام آویزند و کودکان و زنان برو نشینند و در بعضی زبانها کازخوانند و بکرمانی گواجو و باصفهانی جنجولی گویند ابوالمثل گوید :
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانند بر بادپیچ بازی گر.

(از فرهنگ سروری ).


دوادة. (منتهی الارب ). و در اداة الفضلا بازپیچ و وازپیچ آمده است .
ترجمه مقاله