ترجمه مقاله

بومی

لغت‌نامه دهخدا

بومی . (ص نسبی ) منسوب به شهر و بلاد. (ناظم الاطباء).منسوب به بوم . اهل محل . اهل ناحیه . (فرهنگ فارسی معین ). منسوب به بوم که بمعنی سرزمین و مملکت و کشور است . ساکن اصلی زمینی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اما عیب این قلعه آن است که بمردم بسیار نگاه توان داشت و چون پادشاه مستقیم قصد آنجا کند، مردم بومی باشند که آنرا بدزدند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 158).
همان برده ٔ بومی و بربری
سبق برده برماه و بر مشتری .

نظامی .


|| مقابل بیرونی و غریب و خارجی . || دائمی . همیشگی . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله