ترجمه مقاله

تذکیر

لغت‌نامه دهخدا

تذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :
چون بتذکیر و بنسیان قادرند
بر همه دلهای خلقان قادرند.

مولوی .


|| پند دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). پند کردن و نصیحت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). موعظت . ارشاد گمراهان : فذکر فما انت بنعمة ربک بکاهن و لا مجنون . (قرآن 52 / 29). فذکر انما انت مذکر. (قرآن 88 / 21). سالها آنجا بماند در نیکوداشتی هرچه نیکوتر که مرد یگانه ٔ روزگار بود در علم و تذکیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 606).
نوح نهصد سال در راه سوی
بود هر روزیش تذکیر نوی .

مولوی .


شیر و آهو جمع گردد آن زمان
سوی تذکیرش مغفل این از آن .

مولوی .


گفت زآن فصلی حذیفه با حسن
تا بدان شد وعظ و تذکیرش حسن .

مولوی .


|| حروف را مذکر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مذکر گردانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به نری منسوب کردن . خلاف تأنیث . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضد تأنیث . (اقرب الموارد). مذکر گردانیدن کلمه . (المنجد). || پولاد نهادن بر سر تیر و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله