ترجمه مقاله

جار

لغت‌نامه دهخدا

جار. (پسوند) مزید مؤخر امکنه و لهجه ای از «زار» است : اقیره جار. اگیره جار. انارجار. تجسن جار. دارجار. نرگس جار. رمجار. گل جاری . شمعجاران . دینارجاری .که در تمام امثله ٔ بالا زار بوده است : و از آن چیزها نیز یکی آن بود که اندر خزینه ٔ فرش بساطی بود دیبا سیصد رش بالا اندر شصت رش اندر پهنا و آن را زمستانی خواندندی و ملکان عجم آن را باز کردندی و بدان نشستندی . بدان وقت که اندر جهان سبزی و شکوفه نماندی و بر لبهای آن بر کرانه گرداگرد به زمرد بافته بود چنانکه هرچه اندر جهان که بنگریستی پنداشتی مبقله جار است یا کشت زاری . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
ترجمه مقاله