دزدگیر
لغتنامه دهخدا
دزدگیر. [ دُ ] (نف مرکب ) دزدگیرنده . گیرنده ٔ دزد. دستگیرکننده ٔ دزد. کسی و یا چیزی که دزد را می گیرد و نگاه میدارد. (ناظم الاطباء). || شحنه و نظرباز که شناختن و گرفتن دزد در عهده ٔ اوست . (آنندراج ) :
فلک دزد و ماه فلک دزدگیر
به هم هردو افتاده در خم تیر.
اگر دزد برده برآرد نفیر
برد دست او شحنه ٔ دزدگیر.
همه مارند و مور میر کجاست
مزد گیرند دزدگیر کجاست .
معاونین داروغه در تذکرة الملوک احداس خوانده میشوند... به این ترتیب : عسس باشی ودزدگیر و شبگرد و سلطان اللیل ذکر و تأیید میشود. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 153). و رجوع به دزدبگیر شود. || (اِ مرکب ) آلتی برقی که در اتومبیل نصب کنند و چون دزد درصدد بازکردن در و براه انداختن اتومبیل برآید به صدا درآید و از عمل دزدی بیاگاهاند.
فلک دزد و ماه فلک دزدگیر
به هم هردو افتاده در خم تیر.
نظامی .
اگر دزد برده برآرد نفیر
برد دست او شحنه ٔ دزدگیر.
نظامی (از آنندراج ).
همه مارند و مور میر کجاست
مزد گیرند دزدگیر کجاست .
اوحدی .
معاونین داروغه در تذکرة الملوک احداس خوانده میشوند... به این ترتیب : عسس باشی ودزدگیر و شبگرد و سلطان اللیل ذکر و تأیید میشود. (سازمان اداری حکومت صفوی ص 153). و رجوع به دزدبگیر شود. || (اِ مرکب ) آلتی برقی که در اتومبیل نصب کنند و چون دزد درصدد بازکردن در و براه انداختن اتومبیل برآید به صدا درآید و از عمل دزدی بیاگاهاند.