ترجمه مقاله

دلنوازی

لغت‌نامه دهخدا

دلنوازی . [ دِ ن َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دلنواز. عمل دلنواز. نواخت دل . نوازش دل . شفقت . مهربانی . تسلی . (ناظم الاطباء). خاطرنوازی . دلجوئی :
ابری که ز بارانش می نروید
از طبع مگرتخم دلنوازی .

مسعودسعد.


غزال شیرمست از دلنوازی
به گرد سبزه با مادر به بازی .

نظامی .


رخ چون لعبتش در دلنوازی
به لعبت باز خود می کرد بازی .

نظامی .


رسیدند آن بتان با دلنوازی
بر آن سبزه چو گل کردند بازی .

نظامی .


به غمزه گرچه ترکی دلستانم
به بوسه دلنوازی نیز دانم .

نظامی .


ملک را درگرفت آن دلنوازی
اساس نو نهاد از عشق بازی .

نظامی .


مهین بانو چو دید آن دلنوازی
ز خدمت داد خود را سرفرازی .

نظامی .


آمد بر آن سوار تازی
بگشاد زبان به دلنوازی .

نظامی .


آن کن که به رفق و دلنوازی
آزادان را به بنده سازی .

نظامی .


آن سوخته را به دلنوازی
آرند ز راه چاره سازی .

نظامی .


گوید از راه عشقبازی او
داستانی به دلنوازی او.

نظامی .


گرفتم در کنار از دلنوازی
به موری چون سلیمان کرد بازی .

نظامی .


میداد دلش زدلنوازی
کآن به که درین بلا بسازی .

نظامی .


کاینجا نه حدیث تیغبازیست
دلالگیی به دلنوازیست .

نظامی .


متواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی .

نظامی .


شه از دلنوازیش در بر گرفت
سخنهای پیشینه از سر گرفت .

نظامی .


شد از چشم فلک نیرنگ سازی
گشاد ابرویها در دلنوازی .

نظامی .


هرزمانش به دلنوازی کوش
وقت خلوت به لطف و بازی کوش .

اوحدی .


- دلنوازی کردن ؛ نواختن دل . نوازش دل . دلجوئی کردن . تسلی دادن . شفقت و مهربانی کردن . (ناظم الاطباء) :
تا دگرباره ترکتازی کرد
خواجه را یافت دلنوازی کرد.

نظامی .


|| ناز کشیدن . || تملق نمودن . || ریشخند کردن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله