ترجمه مقاله

رحبة

لغت‌نامه دهخدا

رحبة. [ رَ ب َ ] (ع ص ) رَحَبة. مؤنث رَحْب . فراخ . یقال : ارض رحبة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). زمین فراخ . (از منتخب اللغات ) (از غیاث اللغات ). رجوع به رَحْب شود. || (اِ) پیش خانه . پیش آستانه ٔ در. (یادداشت مؤلف ). پیرامون سرای . (دهار). || گشادگی جای و ساحت آن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || صحن مسجد و غیره . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). گشادگی مسجد. (دهار). رحبةالمسجد؛ فراخنای مسجد. (مهذب الاسماء). || جای انگور. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای عنب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آن طرف از میوه که به شاخه اتصال دارد. (از ناظم الاطباء). || نام جامه ای که در رحبه ٔ شام کردندی . (یادداشت مؤلف ). || جای گیاه ناک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین فراخ بسیار رویاننده ٔ گیاه که در وی مردم بسیار فرودآیند. ج ، رِحاب ، رَحْب ، رَحَب ، رَحْبات ، رَحَبات . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رحبةالثمام ؛ فراهم آمدنگاه یزبن و محل روییدن گیاه آن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بقعه ٔ وسیعی که در میان خانه های قوم واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) :
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه ٔ وی جای رحبه دادش غال .

عماره ٔ مروزی .


در آن روضه از گلرخان سمنبر
در آن رحبه از مهوشان سهی قد
چو بینی فراموش از من مبادت
که خلد برین است و باشی مخلد.

لطفعلی بیگ آذر.


|| کاروانسرای . (آنندراج ) (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). || آبراهه ٔ وادی از دو جانب . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
- بنورحبة ؛ نام بطنی است از حِمْیَر. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله