ترجمه مقاله

رشکن

لغت‌نامه دهخدا

رشکن . [ رَ ک ِ ] (ص نسبی ) غیور. (از برهان ) (از شعوری ج 2 ص 19). به معنی غیور آمده . (فرهنگ جهانگیری ). مخفف رشک گن . غیور. باغیرت . رشکین . رشکناک .باحمیت . با نام و ننگ . با ننگ و نام . (یادداشت مؤلف ). || غیور. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان ). رشکناک یعنی غیور. (انجمن آرا). || صاحب حسد. (ناظم الاطباء). حسود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رشکناک شود. || دارای غبطه . (فرهنگ فارسی معین ). || متکبر و صاحب عجب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ).
ترجمه مقاله