ترجمه مقاله

رمانیدن

لغت‌نامه دهخدا

رمانیدن . [ رَ دَ ] (مص ) متعدی رمیدن . (آنندراج ). رمیدن کنانیدن و ترسانیدن . (ناظم الاطباء). رم دادن . رماندن . انفار. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). تنفیر. استنفار. (منتهی الارب ). تشرید. (از اقرب الموارد). با بیم دادن گریزانیدن . دور کردن با ایجاد وحشت . آشفتن و گریزانیدن با ترساندن :
به خنجر و سپر ماه دیو را برمان
که هست ماه به یک ره سپر دو ره خنجر.

سوزنی .


اعاره ؛ رمانیدن اسب . (تاج المصادر بیهقی ). || به مجاز، تار و مار کردن . پراکنده ساختن . راندن . گریزاندن . منکوب و سرکوب ساختن : وزیر چند بار استاد مرا گفت می بینی که چه خواهد کرد در چنین وقت به رمانیدن پورتکین . (تاریخ بیهقی ). ترکمانان را بجمله از خراسان رمانیده آید. (تاریخ بیهقی ). شحنه بدو پیوندد و روی بدان مهم آرند و آن خوارج را برمانند. (تاریخ بیهقی ).
ترجمه مقاله