ترجمه مقاله

زرشک

لغت‌نامه دهخدا

زرشک . [ زِ رِ ] (اِ) بار درختی است معروف که در طعام ها و آشها کنند و خورند و به عربی انبرباریس خوانند و بعضی گویند باریس درخت زرشک و حب الانبرباریس زرشک باشد. (برهان ). بار درختی است سرخ و ترش که در طعام و آشها کنند و خورند و به یونانی انبرباریس گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). ثمر درخت کوچکی خاردار که سرخ و ترش مزه است . (ناظم الاطباء). انبرباریس بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 306). میوه ای است خوش ترش که از آن آش سازند. (شرفنامه ٔ منیری ). میوه ای است خرد، سرخ و ترش . امبرباریس . انبرباریس . برباریس . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). میوه ٔ آن (میوه ٔ درخت زرشک ) کوچک و قرمزرنگ و بیضوی ، بطول 7 تا 8 و بعرض 3 میلیمتر می باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
رخ ز دیده بکاشته بسرشک
وآن سرشکش به رنگ تازه زرشک .

عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 306).


مغز سران کدوی خشک اشک یلان زرشک تر
زین دو به تیغ چون نمک پخته ابای معرکه .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 463).


خواهی زرشک آش زرشک آوری به رشک
یک مشت قلیه بر سر صحن برنج ریز.

بسحاق اطعمه .


|| درخت این میوه . از این گیاه سه قسم در ایران موجود است و هر سه را زرشک خوانند ، یکی در کوهستانهای خشک و دو گونه دیگر در جنگلهای خزر. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). گیاهی است از رده ٔ دولپه ای های جدا گلبرگ که تیره ٔ زرشکیان را بوجود می آورد تیره ٔ زرشکیان از تیره های نزدیک به تیره ٔ آلالگان است . زرشک معمولی درختچه ای است به ارتفاع 2 تا 3 گز که معمولاً در حاشیه ٔ جنگلهای غالب نقاط اروپا و ایران می روید. برگهایش دندانه دار و گلهایش زردرنگ مجتمع، بصورت خوشه و آویخته است ... ریشه و برگ و میوه ٔ آن بمصارف دارویی می رسد. برباریس . انبرباریس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و ترجمه ٔ ضریر انطاکی و تحفه ٔ حکیم مؤمن و دزی ج 1 ص 586 و گیاه شناسی گل گلاب و جنگل شناسی ساعی شود. || گلی بود در هندوستان ، سخت خوشبوی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ) (از اوبهی ). نام گلی هم هست خوشبوی از گلهای هندوستان . (برهان ). در هند نام گلی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). گلی است خوشبوی و در بعضی از فرهنگها مسطور است که از گلهای هندوستان است . (جهانگیری ) :
هم از خیری و گاو چشم و زرشک
بشسته رخ هر یک آب ازسرشک

(لغت فرس اسدی چ اقبال ص 306).


ترجمه مقاله