سایه گاه
لغتنامه دهخدا
سایه گاه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) نسر. سایبان . جای سایه . محل سایه :
یکی بیشه دیدند و آب روان
بدو اندرون سایه گاه گوان .
جوانی بکردار تابنده ماه
نشسته بر آن تخت در سایه گاه .
خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه
بر آسود لختی در آن سایه گاه .
فروماند خسرو در آن سایه گاه
چو سایه شده روبروی سپاه .
رجوع به سایگاه و سایه گه شود.
یکی بیشه دیدند و آب روان
بدو اندرون سایه گاه گوان .
فردوسی .
جوانی بکردار تابنده ماه
نشسته بر آن تخت در سایه گاه .
فردوسی .
خوش آمَدْش و برشد بدان جایگاه
بر آسود لختی در آن سایه گاه .
اسدی .
فروماند خسرو در آن سایه گاه
چو سایه شده روبروی سپاه .
نظامی .
رجوع به سایگاه و سایه گه شود.