ترجمه مقاله

سروان

لغت‌نامه دهخدا

سروان . [ س َرْ ] (اِ مرکب ) مخفف ساروان که بمعنی ساربان و شتربان باشد. (آنندراج ). || رئیس . سرور. || افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پائین تر از سرگرد. سلطان . (فرهنگ فارسی معین ).
- سروان شهربانی ؛ افسری که جزء سازمان شهربانی باشد. سربهر. (فرهنگستان ).
ترجمه مقاله