ترجمه مقاله

شش پستان

لغت‌نامه دهخدا

شش پستان . [ ش ُ پ ِ ] (ص مرکب ) زنی که پستانهای وی نرم و بزرگ و افتاده باشد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر که مانند شش پستانی نرم و سست داشته باشد. (آنندراج ). نرم پستان و افتاده پستان . (غیاث اللغات ) :
خیک است شش پستان زنی رومی دلی زنگی تنی
مریم صفت آبستنی عیسی دهقان بین در او.

خاقانی .


|| زن پیر. (ناظم الاطباء). کنایه از زن پیر است . (از برهان ).
ترجمه مقاله