ترجمه مقاله

صفات باری

لغت‌نامه دهخدا

صفات باری . [ ص ِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صفات در باری تعالی بسیط است و در ممکنات مرکب ، یعنی هنگامی که گویند باری تعالی عالم ، قادر، مرید... است نفس علم و اراده و قدرت را صفت نامند، اما در ممکنات صفت ، ثبوت عرضی است برای ذات ، مثلاً «عالم » هر گاه صفت باری تعالی باشد مقصود نفس علم است که با ذات او متحد میباشد و هر گاه صفت انسان بود معنی آن ذاتی است که علم برای آن ثابت میباشد و همچنین است در قادر و... و بعبارت دیگر صفات باری تعالی از نفس ذات منتزع است و ذات وی برای انتزاع این صفات کافی است و نیازی به عروض امری زائدندارد لیکن در ممکنات نفس ذات در انتزاع صفات کافی نیست بلکه امری زائد بر ذات است که مصحح انتزاع صفت می باشد مثلاً عروض علم بر ذات زید مصحح انتزاع صفت عالم برای زید است . (تلخیص از مبدء و معاد ملا صدرا).
فرق اسم و صفت : اضافه ٔ ذات باری تعالی را به یکی از صفات عامه یا خاصه ٔ وی اسم گویند مثلاً اضافه ٔ ذات او به صفت عامه ٔ رحمت اسم رحمان و اضافه ٔ آن به صفت خاصه ٔ رحمت اسم رحیم است ، پس اسمأاﷲ مرکب اند نه بسیط. اما این ترکیب موجب ترکیب ذات واجب نیست . لکن در ممکنات اسم را بنامهای ذات گویند و صفت را به ثبوت امری برای ذات ، مثلاً زید را که نام ذات است اسم گویند و عالم را که نام ثبوت علم برای ذات است صفت نامند.
پس در ممکنات اسماء بسیطاند و صفات مرکب ولی در واجب اسماء مرکبند و صفات بسیط.
تقسیم صفات باری : صفات باری تعالی به تقسیم نخستین بر دو قسم است : 1- صفات ثبوتی . 2- صفات سلبی . و به اعتبار دیگر صفات ثبوتی را صفات جمال و صفات سلبی را صفات جلال نامند.
صفات ثبوتی : یا صفات جمال ، صفاتی را گویند که ذات باری تعالی بدان متصف است مانند علم و قدرت .
صفات سلبی : یا صفات جلال ، صفاتی است که ذات باری از آنها منزه است چون ترکیب و مانند آن . و صفات ثبوتی سه قسم است : 1- حقیقیه ٔ محضه . 2- اضافیه ٔ محضه . 3- ذات اضافه .
حقیقیه ٔ محضه : صفتی است که به ذات نسبت داده شود و اضافه در آن معتبر نیست مانند حیات .
اضافیه ٔ محضه : صفاتی است که مفهوم آن اضافی بود و بدون طرف اضافه تحقق نیابد چون خالق ، رازق که تامخلوق و مرزوقی نباشد صفت رازقیت انتزاع نشود.
ذات اضافه : صفتی است که اضافه در مفهوم آن معتبر است اما در تحقق آن معتبر نیست چون عالم که در مفهوم آن اضافه موجود است ولی در تحقق وجود آن ، اضافه معتبر نبود. از این سه قسم اضافیه ٔ محضه عین ذات نیست و زاید بر ذات است و چون این صفات موجب کمال نیست خلو ذات از آنها موجب نقص نمیباشد. صفات حقیقه و حقیقیه ٔ ذات ، اضافه بقول اکثر عین ذات است . تذکر: بازگشت صفات اضافیه بقیمومیت است و بازگشت صفات حقیقیه بصفت حیات زیرا علم و قدرت و اراده بر حیات متوقف بود. و بازگشت همه ٔ صفات سلبیه بصفت ثبوتی است چه نتیجه ٔ این صفات سلب امکان است و امکان امری عدمی است و سلب ِ سلب ثبوتی است . (تلخیص از اسفار). جرجانی در تعریفات آرد: صفات جمالیه صفاتی است که به لطف و رحمت متعلق باشد و صفات جلالیه صفاتی است که متعلق بقهر و عزت و عظمت است ... - انتهی .
ادله ٔ کسانی که صفات باری را عین ذات او دانند:
1- اگر صفات زائد بر ذات باشد محتاج بعلت است ، زیرا مابالعرض لازم است که بمابالذات بازگردد، حال این علت یا ذات واجب است یا واجب دیگر یا معلول ذات واجب ، و هر سه باطل بود چه اگر ذات واجب ، علت باشد لازم آید که ذات واحد هم فاعل و هم قابل باشد و اتحاد فاعل و قابل محال است . واجب دیگر نیز نمیتواند علت باشد زیرا بموجب ادله ٔ قطعیه ٔ توحید، وجود واجب دیگر محال است . و اگر آن علت معلول ذات واجب است لازم آید که واجب در صفات کمال محتاج ممکن باشد و این محال است زیرا شی ٔ با احتیاج بواجب ممکن است تا چه رسد که محتاج ممکن باشد و چون هر سه تالی باطل است مقدم نیز که زائد بودن صفات بر ذات است باطل میباشد.
2- واجب باید اکمل اقسام وجودباشد، پس اگر ذات واجب در مرتبه ٔ ذات فاقد صفات باشد و ذات دیگری یافت شود که در مرتبه ٔ ذات واجد صفات کمال بود، ناچار این ذات اکمل است از ذاتی که در مرتبه ٔ پس از ذات واجد صفات کمال است در صورتی که واجب الموجود باید اکمل وجودها باشد. و خلاصه معنی عینیت صفات و ذات این است که واجب ذات واحدی است که بذاته منشاء انتزاع مفاهیم بسیار است و در انتزاع این مفاهیم احتیاج به ضم حیثیاتی به ذات نیست . بدین جهت منشاءانتزاع علم مثلاً منشاء انتزاع قدرت و سایر صفات نیزهست ، پس هرچند صفات از جهت مفهوم هم با ذات و هم بایکدیگر مختلفند، از جهت مصداق عین یکدیگرند و با ذات نیز یکی هستند و چنانکه فارابی گفته است : ذاتی است که تمام آن علم است و تمام آن قدرت و سائر صفات است نه اینکه ذاتی است و صفتی یا اینکه بعض ذات علم است و بعض ذات اراده . زیرا هر مابالعرض باید به مابالذات منتهی شود. پس باید ذاتی که کلیه ٔ علم و کلیه ٔ قدرت و... باشد وجود داشته باشد و همان واجب است و عینیت ذات با صفات با این بیان احتیاج به استدلال ندارد. اما اشاعره و کرامیه صفات را زائد بر ذات دانند. اشاعره گویند اگر صفات باری تعالی زائد بر ذات نباشد لازم است که ذات را صفاتی نباشد و نداشتن صفات کمال نقص است و نقص بر واجب محال . در پاسخ این استدلال گفته اند، عینیت ذات یا صفات موجب خالی بودن ذات از صفات نیست چه ذات آثار صفات را داراست و اگر آثار صفات را نداشت خلوّ ذات از صفات لازم می آمد، و متکلمان می گویند:
صفات ثبوتی : عبارتند از: 1 - قدرت و اختیار؛ زیرا عالم حادث است و اگر خدا قادر نباشد، لازم آید قدیم بودن دنیا یا حدوث باری ، چون هر دو باطل است پس خدا قادر میباشد. 2 - علم ؛ زیرا افعال او محکم و متقن است و هر که چنین افعالی از او سر زند بالضرورة عالم است . 3 - حیات ؛ زیرا خداوند قادر و عالم است و قدرت و علم فرع حیات است پس بالضرورة حی است . 4 - اراده و کراهت ؛ زیرا تخصیص افعال بوقتی مخصوص و معین ناچار علتی دارد وآن علت اراده ٔ خداست و نیز خداوند امر و نهی فرموده است و امر و نهی مستلزم اراده و کراهت است و نیز ایجاد بعضی ممکنات را دون بعضی دلیل اراده ٔ اوست . 5 - ادراک ؛ زیرا خداوند زنده است پس صحیح است که مدرک باشد و چون در قرآن صفت ادراک برای خدا ثابت است پس لازم است که آن را ثابت بدانیم . 6 - قدیم بودن ؛ زیرا واجب الوجود است و عدم بر واجب محال باشد. 7 - تکلم ؛ یعنی خداوند سخن را در جسمی از اجسام بوجود می آورد و خدا بر هر چیز قادر است و نیز مسلمانان متفقند بر ثبوت تکلم برای وی . 8 - صدق ؛ زیرا کذب قبیح است و خداوند از قبح منزه است چه صدور قبیح دلیل نقص است و نقص بر خدا محال میباشد.
صفات سلبیه : هشت صفت است : 1 - مرکب نیست ؛ زیراهر مرکبی محتاج اجزاء است و هر محتاجی ممکن است و خداوند ممکن نیست . 2 - جسم و عرض نیست ؛ زیرا اگر جسم یا عرض باشد باید در محل باشد و از محل انفکاک نیابد، پس مورد حوادث واقع شود، پس حادث گردد. 3 - لذت و الم بر او جایز نیست ؛ زیرا این صفات عارض مزاجند و خدا را مزاج نیست . 4 - در محل و جهتی نیست ؛ پس حلول واتحاد غلط است . 5 - محل حوادث نیست ؛ زیرا محال است که باری تعالی از غیر منفعل شود. 6 - مرئی نیست ؛ زیراهر چه بچشم آید در جهتی است و هر چه در جهت است جسم است وخدا جسم نیست . 7 - شریک ندارد؛ هم به دلیل نقل و هم به دلیل تمانع که عقلی است . (مقصود از تمانع بازداشتن هر یک دیگری راست از عمل ). 8 - نداشتن معانی و احوال ؛ یعنی صفات او عین ذات اوست مثلاً عالم و قادر بودن او بوسیله ٔ قدرت و علمی که زائد بر ذات او باشد نیست و گرنه لازم می آمد که در اتصاف به صفات مذکور محتاج به معانی باشد و هر محتاجی ممکن است و خداوند از امکان منزه است . (از شرح تجرید علامه ).
صفات ذات : در تعریفات جرجانی گوید: صفات ذاتی خدا صفاتی است که باری تعالی بدان متصف است و بضد آن متصف نیست چون قدرت و عظمت ومانندآن .
صفات فعل : صفاتی است که شاید پروردگار به ضد آن متصف باشد چون رضا و رحمت و سخط و غضب و مانند آن - انتهی .
اسماء و صفات خدا در نزد عرفا: عرفا میگویند اگر ذات را به شرط لا لحاظ کنند، مرتبه ٔ احدیت است که آن را مقام جمعالجمع نامند و اسماء و صفات همه در ذات مستهلک اند و ظهوری ندارند و اگر ذات را با جمیع اشیاء لازمه ٔ آن لحاظکنند، آن را مرتبه ٔ واحدیت و مقام جمع گویند و در این مرتبه بمصداق کل یوم هو فی شأن ذات را تجلیات و شئونی است که آن ها را صفات و اسماء نامند و صفات یا ایجابی است یا سلبی و بتقسیم دیگر یا صفات حقیقیه ٔ بدون اضافه است ، چون حیات و وجوب یا اضافیه ٔ محضه چون اولیت و آخریت . یا ذات اضافه است چون ربوبیت و علم و ارادة و دیگر صفاتی که از این قبیل اند، و تمام صفات ، ایجابی باشند یا سلبی ، نوعی از وجودند زیرا سعه ٔ وجود عدم و معدوم را نیز شامل است و مرتبه ٔ الوهیت که جامع تمام تجلیات مذکور است اولین کثرتی است که دروجود پیدا شده و برزخ بین حضرت احدیت ذاتیه و بین مظاهر خلقیه است و هر گاه ذات با یکی از صفات معین اعتبار شود، آن را اسم نامند زیرا رحمان ذاتی است دارای رحمت و قهار ذاتی است دارای قهر و این اسماء ملفوظه نامهای اسماء الهی هستند. و صفات را از آن جهت که احاطه ٔ آن تام و کلی باشد یا نه به دو قسم تقسیم کرده اند. 1 - امهات صفات که عبارت اند از: حیات ، علم ، اراده ، قدرت ، سمع، بصر و کلام که آنها را ائمه ٔ سبعه نامند. 2 - بقیه ٔ صفات که بدانها مشروط و فرع این صفاتند؛ بازگشت آنها به امّهات صفات است . اسماء الهیه نیز به اعتباری به چهار اسم بازمیگردد و آن چهار اسم ، اول و آخر و ظاهر و باطن است و این صفات امهات اسمأاند چه بازگشت همه ٔ اسماء به این چهار اسم است و همه ٔ آن در اسم اﷲ یا رحمان است . قل ادعوا اﷲ او ادعوا الرحمن ایاماً تدعوا فله الاسماء الحسنی . (قرآن 110/17) (از شرح فصوص ).
ترجمه مقاله