ترجمه مقاله

فدوم

لغت‌نامه دهخدا

فدوم . [ ف َدْ دو ] (ع اِ) فدام . فَدّام . صافی سر کوزه . (اقرب الموارد). || کهنه ای که عجمان و مجوس هنگام آب خوردن بر دهان بندند. (اقرب الموارد). دهان بند عجمیان . (آنندراج ). فدام . فَدّام ، و آن چیزی است که مجوس گاه آشامیدن بر دهان بندند. (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله