ترجمه مقاله

قاشق

لغت‌نامه دهخدا

قاشق . [ ش ُ ] (ترکی ، اِ) گمان میرود از لفظ قاشمق به معنی خاریدن ، خراشیدن و تراشیدن گرفته شده است . ظرف کوچک فلزی یا چوبی که دنباله دارد و در نقل مکان غذا و خوردن آن استعمال میشود. کفچه . (فرهنگ نظام ). چمچه . (فرهنگ نظام ) (آنندراج ). کمچه . ملعقه ٔ خرد که با آن آش و پلو و امثال آن خورند.
ترکیب ها:
- قاشق آش خوری . قاشق چای خوری . قاشق مرباخوری . قاشق سوپخوری . قاشق قهوه خوری . قاشق تراش . قاش ساز. قاشق سازی . قاشق زن . قاشق زنی .
- قاشق پستائی کردن با کسی ؛ معامله و معاشرت و گفتگوی بسیار با کسی کردن .
- امثال :
قاشق ساختن کاری ندارد. یک مشت میزنی پهن میشود، دمش را میکشی دراز میشود .
مثل قاشق نشسته .
ترجمه مقاله