ترجمه مقاله

متوقع

لغت‌نامه دهخدا

متوقع. [ م ُ ت َ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) چشم دارنده به وقوع چیزی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). چشم دارنده به وقوع چیزی . متنظر و نگران . امیدوار. (ناظم الاطباء) : امیرالمؤمنین جویای این است و خواهان است و امیدوار است و متوقع است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). این بنده ٔ ثناگستر متوقع است و مجال امیدش متوسع... (مرزبان نامه ص 10). گفتم بعد از آنکه از دست متوقعان به جان آمده اند و از رقعه ٔ گدایان به فغان . (سعدی گلستان ، کلیات چ مصفا ص 119). نه گوش به سخن متوقعان که ... (گلستان ). متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم . (گلستان ).
ترجمه مقاله