ترجمه مقاله

مثول

لغت‌نامه دهخدا

مثول . [ م ُ ] (ع مص ) بر پای ایستادن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). ایستادن و به خدمت ایستادن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). به خدمت پیش ایستادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : قصه به حضرت سلطان بنوشتند و راه وصول به خدمت مثول التماس کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 249). عتبه ٔ خدمت را به لب استکانت بوسه داد و با اقران و امثال خویش در پیشگاه مثول سر افکنده ٔ خجلت ایستاد. (مرزبان نامه ص 136). || (اصطلاح فلسفی ) بعضی علم انسان را به اشیاء خارج به مثول یعنی تمثل اشیاء نزد عالم و عاقل میدانند و این نظریه به عقیده ٔ محققان فلاسفه مردود است . (از فرهنگ علوم عقلی سیدجعفر سجادی ). || به زمین بازدوسیدن . (تاج المصادر بیهقی ). به زمین چفسیدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || از جای خود افتادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله