ترجمه مقاله

مخبول

لغت‌نامه دهخدا

مخبول . [ م َ ] (ع ص ) مصروع . (ناظم الاطباء). || پریشان عقل .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دلشده . (مهذب الاسماء). || (در اصطلاح عروض ) چون هر دو سبب این جزو [ یعنی مستفعلن ] بدین زحاف ناقص می شود و آنکه بنفس خویش مستثقل می آید آن را مخبول خواندند. (المعجم ، با مقابله ٔ مدرس رضوی چ 1 ص 41).
- مخبول مذال ؛ چون در مستفعلن خبل و اذالت جمع شود به صورت فعلتان درآید آن را مخبول مذال گویند. (از المعجم ، با مقابله ٔ مدرس رضوی چ 1 ص 41).
ترجمه مقاله