ترجمه مقاله

مدفوع

لغت‌نامه دهخدا

مدفوع . [ م َ ] (ع ص )رانده شده . (آنندراج ). دفعشده . نعت مفعولی است از دفع. رجوع به دفع شود. || بازایستاده شده . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی اول شود. || (اِ) گه . گوه . براز. عذره . پلیدی . ککه . غائط. افکندنی . فضول معده که از مخرج خود برآید. (یادداشت مؤلف ).
- مدفوع شکل ؛ پیخاله . (لغات فرهنگستان ). || هرآنچه از بدن انسانی و دیگر حیوانات به قی واسهال و یا عرق و جز آن خارج گردد. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود.
ترجمه مقاله