ترجمه مقاله

مسامحه

لغت‌نامه دهخدا

مسامحه . [ م ُ م َ ح َ ] (ع اِمص ) مسامحة. مسامحت . سهل انگاری و آسان شمردگی و تهاون و تغافل . (ناظم الاطباء). آسان فراگرفتن . با کسی آسان و سهل فرا گرفتن . آسان گزاری . آسانی . مساهله . مساهلت . اغماض . به نرمی رفتار کردن . مدارا کردن . || نرمی و مدارا. || تنبلی و کاهلی . (ناظم الاطباء). به تأخیر انداختن کاری را. || کوتاهی و اهمال . و رجوع به مسامحة و مسامحت شود. || در اصطلاح اخلاقی ، ترک کردن بعضی از چیزها است که واجب نبود. (از اخلاق ناصری ص 79).
ترجمه مقاله