ترجمه مقاله

موی برکندن

لغت‌نامه دهخدا

موی برکندن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مو برکندن . موی کندن . کندن موی سر یا ریش به سبب مصیبت یا سانحه ٔ جانگدازی دیگر و این بیشتر زنان راست . (از یادداشت مؤلف ). معط. (دهار). مرط. (منتهی الارب ). حف . (دهار): حف ؛ موی برکندن از روی . (تاج المصادر بیهقی ). حفاف . (دهار). تمریط. (منتهی الارب ). زبق . (تاج المصادر بیهقی ). مور. (منتهی الارب ). نتف . (تاج المصادر بیهقی ). || برکندن موی بز و دیگر حیوانات . کندن موی پوست . (از یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله